۱٫سازگاری
در درون جماعاتی که اعضای آن را آموزگارانی پرورش دادهاند که در اندیشه القای اهمیت تسلط بر خویش بودهاند، چه در زندگی بیرونی و چه در زندگی خصوصی و خانوادگی هماهنگی حاکم است. در حال حاضر، چنین شرایطی وجود ندارد و پیدایش آن در آیندة نزدیک را نیز نمیتوان پیشبینی کرد. جز در میان «نخبگان جامعه»، پرورش روانی هنوز توجه کسی را برنینگیخته و مورد استقبال قرار نگرفته است، و تعداد این نخبگان نیز در میان هزاران انسانی که حتی اندیشه کنترل بر خویش را بروشنی درک نکردهاند، بسیار ناچیز است. با این حال، شما که از جملة این «نخبگان» هستید، باید خود را با این محیط عمومی و خصوصی که در آن زندگی میکنید سازگار کنید.
میتوانید بر کسانی که هر روزه با آنها در تماسید تأثیر شایان توجهی بگذارید، زیرا ارائه الگو و سرمشق، حتی بر کسانی که ظاهراً مایل به پیروی از کسی نیستند اثر میگذارد و به آنها میآموزد، و منظور ما از سرمشق، ارائه الگویی موقتی نیست، بلکه سرمشقی مداوم، پایدارتر و نیرومند است که افراد مسلط بر خویش ارائه میکنند.
شخصیت آرام و حاکم بر خویش، تعادل تغییرناپذیر خلق و خو (که به کمک آن وابستگی انسان – دست کم از لحاظ ذهنی – به آشوبهای محیط یا فاصلههای احتمالی افراد از یکدیگر از میان میرود) باعث میشود که اکثر موقعیتهای مناقشهزا به خوشی پایان یابند، یا از آنها جلوگیری شود و یا مسیرشان برگردد. برخورداری از انصاف و رفتار بیسرزنش و درست نسبت به همه، حتی در نامطبوعترین آدمها احساس نیکویی القا میکند. ادب و سیاست همراه با قاطعیت – گاه به کندی ولی همواره با اطمینان ـ حتی بر سختترین مخالفتها فائق میآید.
اگر در میان نزدیکان شما افراد و منشهایی هستند که تمایلات و نظریات آنها فوقالعاده با شما فرق دارد، بحث و مشاجره و انتقاد و درگیری احتمالاً چیزی را تغییر نخواهد داد و همسازی احتمالی متقابل شما را بیشتر از بین خواهد برد. در مورد آنچه به شما مربوط میشود، براساس اندیشههای خود فکر و عمل کنید و در مقابل کسانی که شاید دلایل درست ولی متفاوتی با عقایدتان دارند از خود مدارا نشان دهید.
۲٫تأثیرات خانوادگی
چون روشهای آموزشی که معمولاً اعمال میشود بیشتر بر برتری حالات خوبخودی بر تأمل و اندیشه و سنجش تأکید میگذارند، و بیشتر در پرورش خمیرمایههای بیتوجهی مشارکت میجویند تا در عناصر عقل و خرد، تعجبآور نیست که بسیاری از جوانان بیشتر مایلند خود را از نفوذ مربیانشان برهانند و با عقاید آنها همرایی نکنند. در عصری که هنوز عوامل اطمینانبخشی برای خود – پایداری و خودانگیختگی در اختیار نداریم، نگرانی و رأفت و تجربه والدین و نیاکان میتواند منبع الهام یگانهای در زندگی باشد، ولی متأسفانه در اکثر موارد به حد کافی مورد توجه قرار نمیگیرد و حتی آگاهانه و عمداً نفی میشود.
پندها و اقتدار پدرانه که شایسته نام خویش است نظیر ندارد؛ اولاً به علت هدف فوقالعاده سالم آن، ثانیاً از آن رو که ضد تلقینی است در برابر سبک سریها و لاقیدیهای طبیعی و نیز در برابر تأثیرات زیانبخش محیط پیرامونی. آینده هر کس در سنین مابین پانزده و بیست و پنج سالگی تعیین میشود. وقتی نوجوانی سنین کودکی را ترک میگوید، کار کردن به نظر بیهوده میرسد و انضباطها و اجبارها و تکالیف جابرانه مینمایند… اما بقیه چیزها دلفریب و جذاباند. وقتی این مطالب را مینویسیم، به منافع خوانندگان جوانمان میاندیشیم و امیدواریم بتوانیم یک بار دیگر نقش بنیادی توجه ره به آنها نشان دهیم. گوش فرا دادن همراه با توجه و دقت، اندیشه کردن درباره آنچه به انسان توصیه میشود، گزینش درست میان خواستههای زندگی، نکتههاییاند که هر جوان باید رعایت کند و مهار خویش را با توجه به آنها سازگار کند.
گاه درباره «ذوقهای متضاد» از ما سؤال میکنند. ذوق فقط کشش نیست به یک حرفه نیست، بلکه تجلی وجود استعدادهای بویژه نیرومندی برای این فعالیت است. چنین سطحی از استعدادهای خاص، ناگزیر توأم با چنان حرارت و سختکوشی و سرسختی است که فرد علاقهمند اگر خود را ناگزیر به پرداختن به سایر اشتغالات ببیند، نخست میکوشد خود را برای حرفه موردعلاقه خویش، برای ذوق حقیقی خویش، آماده کند و آنگاه تمام اوقات فراغت خود را به آن اختصاص خواهد داد تا روزی که در اثر تمرین بسیار، زندگی بدون آن حرفه برایش مقدور نباشد و با آن حرفه زندگی کند.
البته فرد بزرگسالی که انتخاب یک حرفه به او تحمیل شده باشد، چندان گرایشی به آن حس نمیکند و این را اجبار خشنی میپندارد که ما آن را سخت تقبیح میکنیم. اما اگر بکوشد این وظایف بیجاذبه را به تمرینهایی برای پرورش روانی خود تبدیل کند، در آن صورت نیروهای ذهنی او، و همراه با آنها امکاناتش، بسرعت رشد میکنند.
۳٫اقتدار
دو نوع اقتدار یافت میشود:
ـ یکی مبتنی است بر استبداد آمرانة متکی بر ابزار اجبار. این اقتدار، فرمانبرداری دیگران را با مراقبت دائمی و انعطافناپذیری خود کسب میکند نه با پذیرش آزادانة درونی. هر کس از آن رو در برابر زور سر فرود میآورد که وسیلهای برای گریز، اجتناب و مبارزه با آن در اختیار ندارد.
ـ هدف اساسی اقتدار دوم، مطیع کردن وجدان خودآگاه فرد، کسب رضایت او و اثبات درستی خویش است. در زندگی خصوصی فقط این نوع اقتدار مناسب است. برای اعمال این اقتدار، نخست باید بر خویشتن تسلط کامل اعمال کرد، سپس به کسب شناخت عمیقی از قوانین تلقین پرداخت، و سرانجام دارای حس روان شناسی برای ارزیابی امکانات درک و فهم و اجرای هر کس و نیز واکنشهای او بود.
در اینجا نقش توجه همراه با مشاهده و تحلیل دقیق منشها پیش میآید. توجه و تحلیل اگر با ذهنیت، بیان یا تلقین صحیح منطبق باشند ـ بخصوص برای جلب توجه ذهن بدون خسته کردن آن بارها و به اشکال گوناگون تکرار شوند ـ در ذهن مورد استقبال قرار میگیرند، ثبت میشوند و بتدریج به عنوان عوامل دگرگون ساز و منابع الهام عمل میکنند.
برای آنکه نفوذ پیدا کنید، یاد بگیرید که چگونه توانایی دریافت هر کس را تشخیص دهید و به عنوان اجرای تجربة فنی تلقین عمل کنید، یعنی با آرامش، روشمندی و پایداری، بدون آنکه وقتی نتایج دلخواهتان سریعاً به دست نمیآیند، مأیوس شوید.
پدید آوردن یا زایل کردن هرگونه حالت روانی فرایندی مشابه هر گونه فعالیت عمرانی یا آمادهسازی زمین دارد. همیشه نمیتوانیم به آن شتاب بدهیم. باید فرا بگیریم، انتظار بکشیم، پایداری کنیم و هرگز از هیچ چیز یأس به خود راه ندهیم.
۴٫ احساسات
یک احساس، اگر نیک باشد، بیش از سنجیده بودن موجب رضایت خاطر میشود. به علاوه، اگر توجه کنیم، یک قلب پرشور نیروهای بالقوة خود را هدر نمیدهد، حتی وقتی شاهد آن باشد که مسیرشان در مخاطره گریختن قرار گرفته است:
به گفته ایمیو: «قلب – که با تمام احساس خود وجودش را میشنوم ـ فقط کار خود را میکند، حال میخواهد هرچه بشود و یا هر کجا برود. اگر منحرف شود، این سر و عقل است که کار خود را انجام نداده است. بخار با به حرکت درآوردن پیستون وظیفه خود را انجام میدهد و سوپاپ بخار را به هر طرفی که باز شود میراند؛ و اگر ماشین بد کار کند یا منفجر شود یا حتی مکانیک را بکشد، تقصیر از بخار نیست بلکه از خود آن مکانیک است. اوست که میتوانسته و میبایست درجة فشار بخار را تنظیم کند؛ و اگر ماشین «به او بد کرده» است از آن رو بوده که او با ماشین بد رفتار کرده است.
قلب نیروی کوری مثل بخار است، این سر است که باید آن را هدایت کند.»
این دیدگاه شاید به نظر آدمهای تند و تیز و زیاده از حد حساس چندان خوشایند نباشد. بعضیها این خرد را دارند که دربارهاش تأمل کنند و رفته رفته آن را بپذیرند، اما اکثر افراد جز در مواقع لطمه دیدن به این حقیقت توجهی نمیکنند، حال آنکه خطر پیروی کورکورانه از احساسات به آنها یادآوری شده است.
سرخوردگی ونومیدی پیوسته در کمین افراد حساس، احساساتی و خیالباف است که میپندارند همه با احساسات ایشان موافقاند. برای آنها کلمات «دوستی» و «عشق» فقط یک معنی دارند و آن «صفت تفضیلی» است. آنها از موجوداتی که نسبت به آنها کشش و علاقه دارند انتظار دارند همان علاقه شدید را نسبت به آنها داشته باشند. نمیدانند که دوستیهای کمال یافته و سازگاریهای بینقص تا چه اندازه کمیاباند.
۵٫اشتراک سرنوشتها
اشتراک سرنوشتها که مشترکاً درباره آن تصمیم گرفته میشود ـ خواه تحت تأثیر خیالبافیهای ناشی از عواطف معلول علاقه موقتی باشد، خواه به علت وجود رابطهای اجتماعی ـ در بیشتر موارد به صورت اجباری از همزیستی تجلی میکند که اختلاف خلق و خوی دو طرف ذیعلاقه گاه آن را رقتانگیز مینماید، و این تازه در صورتی است که از تعارضهای کاهشناپذیر خبری نباشد. با وضعیت کنونی علوم و فنون، شرایط زناشویی را با مسیردهی به آن میتوان تا حد زیادی بهبود بخشید، اما برای تحقق این امر نخست لازم است که روانشناسی تودهها پیشرفت کند.
ما در اینجا به خوانندگان مرد و زن خود که به حد کافی از روح عینی برخوردارند که بخواهند در زندگی خردمندانه عمل کنند، چهار راهنمایی اساسی ارائه میکنیم. افزون بر کشش صرفاً جنسی، سازگاری دو فرد مستلزم چهار شرط زیر است:
ـ تعادل کیفی حساسیتها؛
ـ شدت ادراکهایی که به نحو محسوسی برابرند؛
ـ همسانی فرهنگی و پرورشی در تخصصهای احتمالاً متفاوت؛
ـ همگرایی هدفهای اخلاقی و مادی.
این چهار شرط، بخش اعظم عناصر عدم توافق وخیم و سریع را از بین میبرند. باید توجه داشت که این شرایط دقیقاً با اصول سنتی در فرانسه مطابقت دارند و سابقاً در این کشور، دست کم در میان طبقات «روشناندیش» ازدواجها تحت این شرایط صورت میگرفت.
۶٫ هنگام مواجهه با یک خطا
چون هرمنش ویژگیها، برجستگیها، کمبودها و تمایلات کمابیش افراطی خود را دارد، طبعاً در زندگی خصوصی، حتی میان افرادی که خویشاوندی نزدیک دارند، برخوردهایی پیش میآید. خطاهای افراد نسبت به خودتان را به مثابه اعمال عمدی غیرمنصفانه و فریبکارانه تلقی نکنید. سعی کنید جبر موجد خطا را در افراد خطاکار تشخیص دهید و بر این اساس واکنش نشان دهید، یعنی با مسئله به عنوان یک تجلی روانشناختی برخورد کنید و بنابراین آرامش خاطر خود را حفظ و سعی کنید احساساتتان تحریک نشود.
ملاحظه خونسردانه خطا در برابر فرد مرتکب، برخورد آرام، توضیح تباین آن با اعمال مناسب، و داوری صریح و قاطع و سنجیده بسیار مؤثرتر از هرگونه نگرش خشن یا پرخاشگرانه است. از کینهجویی و مقابله مطلقاً بپرهیزید. تلقین ربانی و ذهنی بسیار مطمئنتر و کارآمدتر است.
۷٫مسئولیتها
برخلاف آنچه که بعضیها تصور میکنند که فلان کار بینتیجه است، از زیربار مسئولیت گریختن عملی نادرست است. برخی افراد وقتی میبینند امکاناتی که در اختیار دارند چندان مناسب نیست، از ترس شکست به انجام تعهدات و مسئولیتهای خود پایبند نیستند و چندان اهمیتی به آن نمیدهند. اینگونه سرگردانیها دیر یا زود به مشکلات بزرگتری میانجامند.
از سوی دیگر، هیچ چیز به اندازه گریز و خودفریبی نیروهای ذهنی را تضعیف نمیکند. شخصیت نیرومند با روحیه گریزان جور در نمیآید. بافت اصلی هر روان نیرومند، اعتقاد به درستی مطلق در برابر قضاوت خویش است. انسانی که به انضباط کنترل خویشتن آگاه باشد، وقتی مصممانه رشته کلام را به دست میگیرد، و بنابه تجربه میداند که برای بصیرت و کوشش و حرارت چه بهایی ممکن است بپردازد، هیچگاه بدون تأمل و اندیشه پخته تعهدی را برعهده نمیگیرد و این عادت به دوراندیشی و او را در مقابل غافلگیریهای متعدد مصون نگه میدارد. در حالی که او همیشه بموقع عمل میکند، دیگری بر شیب لغزنده محرکها و خواهشهای بیرونی سرگردان و در حال لغزیدن است.