تلفیق زوج درمانی شناختی و روایت درمانی در بهبود عوارض ناشی از جدایی روانشناختی منتج از سیستمهای مغزی- رفتاری

دکتر ریتا لیاقت

نظریه شخصیت گری(Cor,Gery 95) در قالب« نظریه سیستم های مغزی/ رفتاری» نیز همانند نظریه آیزنک بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرایندهای مغزی توجه دارد و جهت تبیین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیستی – عصبی اشاره می کند و در این راستا سیستم های مغزی / رفتاری ، فعالیت ، چگونگی استقرار و غلبه آنهارا در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها وبروز رفتار در آنها می داند. اما به نظر می رسد این مدل بیولوژیکی پایه های هیجانی روشن تری نسبت به نظریه آیزنک دارد، گری نشان داد که اضطراب و زودانگیختگی ابعاد عمده شخصیت هستند، او این ابعاد را بر روی فضای نظریه آیزنک بنا نهاد مدل گری بیان می کند که ساختارهای مختلف مغز، سه سیستم انگیزشی اساسی را راه اندازی می کنند که در تعامل با تقویت رفتاری هستند.
از جمله رویکردهای جدید و تاثیرگذاری که طی یک دهه گذشته زیر لوای نام پست مدرن و با استفاده از آرا و
اندیشه های فیلسوفانی چون، فوکو و دریدا، در روان درمانی، و به صورت خاص زوج درمانی پدیدار گردیده و نظر به
نفوذ روزافزون آن به عنوان موج چهارم در روانشناسی قلمداد می گردد روایت درمانی یا قصه درمانی به شیوه روایتی است. در تلاش برای ساختار شکنی روایت مسلط زندگی زوجین و برانگیزاندن نیروها و پویایی های درونی فرد، در جهت خلق راه حل های یگانه و بی همتا. بنیان این رویکرد را که براساس کارهای میشل۱ وایت (۱۹۹۰) بنیان گذارده شده این گونه می توان بیان کرد، مشکل، مشکل است، شخص مشکل نیست، روشی است بی نهایت سودمند و فوق العاده اثرگذار در توجه به باورهای ناکارآمد و تغییر آنها، برونی کردن و از توان انداختن مشکل، با تلاش در مسیر چهارچوب ذهنی زوجین و به باورهای ناکارآمد و تغییر آنها، ایجاد توان نگاه بیرونی به مشکل از زاویه های مختلف و در نهایت خلق تفسیری دگرگون، تالیفی دوباره، خاطره ای بازسازی شده و نقشه ای متفاوت برای روایت داستان زندگی زوجین .
روایت هسته مرکزی توانایی ما در نمادسازی تجربه هاست و بدین سان ما موجوداتی هستیم روایتی یک هستی روایتی.
شخصی که به عنوان مراجع به درمانگر رجوع کرده سهم مهمی در هدایت و تعیین گفتگو دارد. کامبز و فریدمن۲ (۱۹۹۶) هشت سوالی را که روایت درمانگر باید در ذهن داشته باشد به صورت زیر طبقه بندی کرده اند. آنها معتقدند این سوالها به منزله احترام و در نظر گرفتن مراجع به عنوان فردی است که عقاید و نظریات منحصر به فرد و قابل احترامی دارد و باید او را به عنوان بهترین متخصص در زندگی خویش در نظر داشت:
ایا من در حال توصیف یک واقعیت یا چیزی بیشتر از یک واقعیت هستم؟
آیا من هستم در حال گوش دادن برای فهمیدن واقعیت تجربی شخص که از طریق اجتماعی ساختاربندی شده است هستم؟
زبان چه کسی در این ارتباط برتر است؟ آیا من تلاش دارم تا توصیف های زبان شناختی این فرد را بفهمم و بپذیرم؟ و اگر من در زبانم یک فرق یا امتیاز را ارائه کرده ام، چرا این کار را انجام داده ام؟ تاثیر تفاوت های زبان شناختی گوناگون که در یک گفتگوی درمانی وارد می شود چه چیزهایی هستند؟
داستانی که مشکل این زوج را حمایت می کند چیست؟ آیا داستان مسلطی که زندگی این زوج داشت یا محدود
کرده اند وجود دارد؟ داستان حاشیه ای که من در حال شنیدن آن ها هستم کدامند؟
دمونسون۳ و استورات (۱۹۹۳) دو نوع از درمان را که یکی بیانگر درمان مدرن و دیگری بیانگر درمان پست مدرن است را در جدولی با یکدیگر مقایسه کرده اند. آنها تفکر مدرن را با عنوان درمان قاطع و مطمئن و تفکر پست مدرن را با عنوان درمان کنجکاو نام برده اند که همان تفکرات یک روایت درمانگر است.
در روایت درمانی شناختی که بحث اصلی پژوهش حاضر است هدف از کاربرد قصه ها به شیوه روایتی کمک به افراد برای شناخت افکار غیر منطقی و نقش آنها در آشفتگی ها، اضطراب و افسردگی آنهاست. که شامل ارزیابی فرضیه های مرکزی است تاکید اساسی و زیربنایی آن بر تعدیل و تغییر شناخت های زوجین از خویش است .
و جایگزین کردن افکار منطقی و معقول است (شیلینگ، ۱۳۸۲) قصه هایی که زوجین در جلسه درمان می گویند، نظام باورهای آنها را نشان می دهد شناخت درمانگر می تواند با به چالش کشیدن این باورها که در حال حاضر متعلق به شخصیتهای داستانی هستند، فرصتی برای تغییر باورهای نامعقول و مخرب برای فرد فراهم کند. برطبق نظر داویس(۱۹۹۰) به نقل از کارلسون( ۲۰۰۱)
در پژوهش حاضر به منظور بررسی روایت درمانی شناختی تعداد ۴۰۰ آزمودنی که در حال مراجعه به مراکز خدمات مشاوره ای بودند با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و پرسشنامه جدایی روان شناختی هافمن و پرسشنامه سلامت روانی و یسکانسن روی آنها اجرا شد و بر اساس نقطه برش (۲/۱ انحراف استاندارد میانگین) افرادی که پایین تر از نقطه برش بودند یعنی ۸۸ زوج انتخاب و به دو گروه ۴۴ نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند و روشهای تلفیقی طی جلسات دهگانه روی گروه آزمایش انجام شد سعی بر این بود که مدت ۲ ساعت را بین دو روش فوق الذکر بخش کنیم نتایج نهایی پژوهش نشانگر این بود که میزان عوارض ناشی از جدایی روانشناختی به دلیل افزایش نمرات مولفه های استقلال عاطفی و استقلال کنشی واستقلال بازخوردی و استقلال کنشی کاهش یافت وبه همین نسبت افزایش میزان بهداشت روانی خانواده چشمگیر بود.
کاربرد روایت درمانی شناختی منجر به افزایش غلبه محیطی و رشد شخصیتی و ارتباطهای صمیمانه شد در فاکتورهای فوق الذکر به انضمام مولفه های استقلال کنشی،تعارضی و بازخوردی و عاطفی تفاوت معناداری در گروه آزمایش وکنترل دیده شد.
مقدمه:
نخستین سیستم، سیستم فعال ساز رفتاری است که به لحاظ ساختاری شامل چندین مسیر دوپامینرژیک و مدارهای Cortico-Strito pallido-Thalamic در مغز است. نوروآناتومی این سیستم کورتکس پیشانی ،بادامه و عقده های پایه می باشد(Hewing 2006) و توسط محرک های خوشایند مرتبط با پاداش یا حذف تنبیه فعال می شود. دو مولفه رفتاری این سیستم شامل روی آوردن، جستجوی فعالانه پاداش و اجتناب فعال؛ اجتناب از تنبیه می باشند. حساسیت این

پست شده در مقالات آموزشی