اعتیاد یک حالت روانی و گاهی جسمی ناشی از تأثیر دارو بر روی یک موجود زنده است و با یک کشش مفرط برای مصرف دایمی یا دورهای آن داروی مخصوص همراه است. در چنین حالتی فرد دچار یک وابستگی شدید میگردد طوری که برای یافتن آن مواد به هر نوع اقدام و تلاشی دست میزند و در این راه از ارتکاب جرم هم ابا ندارد. جامعه به افراد معتاد خوشبین نیست و به آنها اعتماد ندارد و اگر معتادی برای کار مراجعه کند کسی به او شغلی ارجاع نمیکند و این افراد از جامعه طرد میگردند.
اعتیاد به هر شکلی که باشد، معمولاً مجبور به طی یک دوره سه مرحلهای است. این مراحل عبارتند از:
۱ـ مرحله آشنایی (لذت عاطفی)، در این مرحله شخص در اثر مجالست یا تشویق دیگران، یا میل به انجام یک کار تفریحی یا کنجکاوی یا عللی دیگر مانند کسب لذت با مصرف مواد مخدر آشنا میشود.
۲- مرحله میل به افزایش مواد (تحمل عاطفی) مصرفکننده به زودی نسبت به ماده کشش روزافزون پیدا میکند. میزان مصرف اولیه دیگر حالت نشئه بوجود نمیآورد و زمانی بعد همان مقدار اثر مطلوب را ندارد که در این مقطع شخص گامهای پیشرو به سوی اعتیاد را سریعتر برمیدارد.
۳- مرحله اعتیاد (محرومیت عاطفی)، در این مرحله، بعد از شک و تردید و شاید مدتی ترک اعتیاد، شخص سرانجام به مرحله اعتیاد واقعی میرسد که اگر مواد مخدر کم یا بدون رعایت ترکیبات لازم ناگهان قطع شود نشانههای محرومیت بروز میکند.
عوامل زمینهساز اعتیاد
۱- عوامل دارویی
گاهی مواد مخدر، مخصوصاً ترکیبات تریاک برای تسکین درد و به وسیله پزشک یا افراد دیگر تجویز میشود و همین تسکین موقت فرد را به تکرار استعمال و در نتیجه به اعتیاد میکشاند زیرا مواد مخدر و محرک بر مراکز لذت در مغز مسلط میشوند و با استفاده مکرر از این مواد این مرکز تحریک شده و به فرد لذت دست میدهد.
۲-عوامل روانی
در میان معتادین پنج نوع شخصیت دیده میشود:
الف) افرادی که اعتیاد آنان در اثر مصرف داروهای ضددرد است.
ب) بیماران نوروتیک که برای رفع اضطراب به مواد مخدر پناه میبرند.
ج) افراد سایکوپات که برای ایجاد نشئه و خوشی داروی اعتیادآور مصرف میکنند.
د) افراد افسرده که برای افسردگی داروی مخدر مصرف میکنند.
هـ) افراد باخصوصیات توأم سایکوپاتی و نوروتیکی.
۳- عوامل خانوادگی
سست بودن پایههای خانواده یکی از دلایل بروز اعتیاد است و زمانی اتفاق میافتد که بین والدین و فرزندان روابط صحیح حاکم نیست. مشاجرات خانوادگی و بحرانهای زناشوئی احساس امنیت
را از کودکان سلب کرده زمینه بروز اعتیاد را ایجاد میکند.
۴- عوامل اجتماعی
اعتیاد نوعی بیماری اجتماعی است و تحقیقات نشان داده که بین وضعیت نامساعد اجتماعی و مصرف مواد مخدر رابطهای مستقیم وجود دارد. وقتی افراد نتوانند با شرایط موجود کنار بیایند و همه چیز را علیه خود ببینند موقتاً به عالم بیخبری رفته و به دامن مواد مخدر پناه میبرند.
۵- عوامل سیاسی
استکبار جهانی با توسل به ترفندها و توطئههای مختلف در صدد اخلال در روند پیشرفت کشورهای در حال توسعه بوده و با اشاعه مواد مخدر، به تخدیر روح، فکر و قدرت اندیشه جوانان و نیروهای موثر آن کشورها همت میگمارد و باعث انحراف افکار جوانان گردیده آسیبهای زیادی وارد میکند.
علائم تشخیص اعتیاد
نشانههای موجود در افرادی که به مواد افیونی مانند تریاک، شیره و هروئین اعتیاد پیدا میکنند به ویژه در جوانان و نوجوانان عبارتند از:
۱- یبوست.
۲- تیره شدن پوست و لبها.
۳- حالت خوابآلودگی و افسردگی و عدم تحرک.
۴- درخواست مکرر پول از افراد به بهانههای مختلف.
۵- بیتوجهی به وضعیت بهداشتی و سلامتی خود.
۶- چرت زدن دائمی.
۷- تضعیف حافظه، عدم احساس مسئولیت و بدقولی.
۸- پرگوئی و دروغگوئی.
۹- خیره شدن به یک نقطه و عکسالعملهای همراه با مکث و تردید.
۱۰-کاسته شدن اشتها و تمایل بیشتر به کشیدن سیگار و مصرف چای.
۱۱-وجود اثرات سوختگی در انگشتان و کشف یکی از ابزارهای مصرف مواد.
۱۲- استفاده از داروهای خوابآور.
۱۳- کاهش میل جنسی.
۱۴- تغییر حالت غیر طبیعی مردمک چشم.
۱۵- وجود نقطههای آبی یا سیاه بر روی بازو و ساق و حتی پشت دست فرد.
۱۶- بیعلاقه بودن نسبت به کار و انجام وظیفه و غیبتهای مکرر در خانه و مدرسه و محل کار.
۱۷-قفل کردن درب اطاق در موقع بیرون رفتن و بستن درب اطاق خود در مواقعی که داخل اطاق به سر میبرند.
۱۸-خلق و خوی متغیر، عصبانیت و برانگیختگی ناگهانی.
۱۹-بدبینی به خانواده و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت خانواده.
۲۰-افت عملکرد شغلی و اجتماعی.
۲۱- تمایل به کنارهگیری از بستگان و معاشرت با دوستان مشکوک.
همچنین تریاک و شیره باعث از دست دادن اشتها، خشکی دهان، بیحسی، عدم تعادل در صحبت کردن، بیقراری، تهوع، خارش پوست بدن، زیاد شدن ادرار، تنگی مردمک چشم، کندی تنفس، بیحوصلگی، بدخلقی، سنگینی دست و پا و رخوت، کاهش فشار خون، احساس گرفتگی، خوابآلودگی، ناراحتی ریوی، ضایعات مغزی و اختلال در کار کبد میشود. هروئین نیز به عنوان خطرناکترین ماده اعتیادآور باعث اختلالات قلبی، عروقی شده و به شدت شخصیت فرد را دستخوش تغییر میکند و فعالیتهای حیاتی را با وقفه مواجه میسازد و در عین حال موجب وابستگی شدید میگردد.
حشیش نیز موجب تحریک حس بینائی و شنوائی، قرمزی چشمها و خوابآلودگی میشود و اختلالات زیر را در پی دارد:
افزایش ضربان قلب.
اختلالات عصبی و مغزی.
خشکی دهان.
مختلف شدن حافظه و تمرکز افکار و بیتوجهی به اطراف.
تندمزاجی و تحریکپذیری.
پرحرفی و خندههای بیدلیل.
ترس، وحشت و احساس طردشدگی.
ابهام و خیالات.
عدم تعادل و اختلال در راه رفتن.
افزایش اشتها.
لازم به تذکر است در صورت تدخین حشیش آثار آن فوراً ظاهر میگردد و ۳ تا ۴ ساعت باقی میماند و اگر به صورت خوراکی مصرف شود آثار آن دیرتر ظاهر شده و ممکن است تا ۲۴ ساعت باقی بماند مثل سرخوشی و خنده خودبهخود، درک قویتر رنگ، صدا و موسیقی، احساس کند گذر زمان، اختلال در توجه، تمرکز، حافظه و قضاوت، اضطراب و افسردگی علائم سایکوتیک مثل توهم و هزیان. اشخاصی که پس از یک دوره درازمدت مصرف مقادیر زیاد حشیش اقدام به قطع ناگهانی مصرف ماده فوق میکند دچار تحریکپذیری، بیقراری و اضطراب. اختلال خواب و بیاشتهایی تعریق و لرزش، اسهال، تهوع و استفراغ، دردهای عضلانی، افزایش درجه حرارت بدن میشوند که این علائم چند ساعت بعد از آخرین مصرف شروع میشود، در عرض ۸ ساعت به اوج میرسد و تا دو سه روز در فرد مصرفکننده باقی میماند.
مهارتهای لازم برای پیشگیری از اعتیاد
انسان در طول زندگی زمانی دچار بحران میشود که تعادل بین میزان استرسها و روشهای مقابله و مقاومت در مقابل آن از بین رفته باشد. ایجاد تعادل میان استرس و مهارتهای سازگاری، تلاش زیادی را میطلبد زیرا آدمی همواره در صدد حل مشکلاتش میباشد. فردی که امکانات مقابله با مشکل را دور از استرس و دستنیافتنی میبیند، احساس میکند که گردونه زندگی از میانه راه باز ایستاده، نظم و هدف و مفهوم آن از بین رفته و تمامی تلاشهایش برای باز یافتن آن بینتیجه بوده است درواقع این فرد مهارتهای سازگاری با مسائل را ضعیف و غیر موثر میبیند.
داشتن مهارتهای اجتماعی در پیشگیری از اعتیاد نتایج مثبت و موفقیتآمیزی را بوجود میآورد و شخصی که دارای این مهارتهاست میتواند به انتخاب و ارائه رفتارهای مناسب در زمان و وضعیت معین دست بزند که شامل ۱- مهارت حل مشکل ۲- قاطعیت در نه گفتن در برابر فشار گروه، ۳- مقابله با مشکلات، ۴- هدفمندی در زندگی، ۵- پر کردن اوقات فراغت، ۶-ایجاد ارزشهای اجتماعی، فردی و مذهبی، ۷- شناخت باورهای غلط در مورد مواد مخدر است.
مهارت حل مسأله
زندگی در درون خود مسائل و مشکلاتی همراه دارد که مستلزم وجود رقابت، تلاش و کشمکش است. درواقع آنچه در شکل سختی و یا مشکلات زندگی تجربه میشود، چهره واقعی و منطقی زندگی است. وجود مشکل در زندگی، طبیعی و عادی است. هنر زندگی در توانائی و مهارت در کنار آمدن با مشکلات و حل آنهاست. مهم این نیست که در زندگی با مشکل، دردسر، گرفتاری و … روبرو نشویم، بلکه مهم آن است که به هنگام ایجاد مشکل بتوانیم بدرستی آنرا حل کنیم. بعضی از افراد قادر به برطرف کردن مسائل روزمره زندگی خود نیستند و در مقابل کوچکترین مسئله و مشکل دچار پریشانی، دستپاچگی، آشفتگی و ناراحتی میشوند و حتی ممکن است خودکشی کنند. این افراد در مقابل کوچکترین ناملایمات زندگی آسیبپذیرند و امکان اینکه دچار بیماری روانی یا جسمانی یا اعتیاد شوند بسیار زیاد است. افراد دیگری نیز وجود دارند که سختترین، ناراحتکنندهترین مشکلات را پشت سر میگذارند و نه تنها دچار آسیب و مشکل نمیشوند بلکه به نظر میرسد پس از تحمل آن مشکل به سطح بالاتری از توانمندی و قوت رسیدهاند.
مراحل حل مسأله
مرحله اول: ابتدا باید یک جهتگیری کلی در مواجهه با یک موقعیت پیدا نمود. یعنی باید بتوان مشکلات را شناخت، آنها را به عنوان یک پدیده طبیعی قابل حل پذیرفت و با فکر کردن صحیح به حل مشکل اقدام نمود یکی از موضوعات اساسی در این مرحله مسئله گفتگوی درونی است. بعضی از افراد وقتی با مشکلات روبرو میشوند خود را ملامت و سرزنش میکنند و خود را ضعیف و نالایق میشمارند و میگویند هر چه بلاست بر سر من نازل میشود. «من بدم، من بیعرضه هستم وگرنه دچار دردسر نمیشوم». جهتگیری فرد باید اینگونه باشد که به خود دلداری دهد، خود را آرام نماید به خود بگوید که مشکل برای هر کس پیش میآید و بری من هم پیش آمده است و باید نسبت به این حقیقت آگاهی یابد که وجود مشکل در زندگی عادی است و هر فرد خواه ناخواه با انواع مسائل و مشکلات روبرو میشود و مهم این است که بتوان مشکل را حل کرد نه اینکه اصلاً مشکلی پیش نیاید.
مرحله دوم: شناسائی کامل مشکل است. در این روش باید در مورد مشکل خوب فکر کرد و دریافت چه عواملی باعث ایجاد مشکل شده است این مشکل از کی شروع شده و دلیل آن چه بوده است. هر چه مشکل پیچیده باشد نمیتوان برای آن راهحلی پیدا کرد. پس باید اطلاعات مربوط به مشکل را جمعآوری کرد و مشکل را دقیق تعریف کرد و عوامل مؤثر در پیدایش آن را بررسی نمود.
مرحله سوم: زمانی که مسأله یا مشکل دقیقاً مشخص و معلوم گردید. تا آنجا که امکان دارد باید راهحل متعدد و زیادتری برای حل مشکل پیدا نمود. موضوع مهم در این مرحله کمیت راهحلهاست نه کیفیت آنها. در این حالت باید از بارش فکری استفاده نمود. یعنی ذهن خود را آزاد گذاشت تا هر راهحلی که به ذهن میرسد چه خوب و چه بد، چه مثبت، چه منفی را یادداشت نمود و ذهن را سانسور نکرد. زمانی که ذهن راحت و باز گذاشته میشود، راهحلهای مناسبی به دست میآید که در حالت معمولی ممکن است اصلاً به ذهن نیاید. هدف این است که راهحلهای زیادی درنظر گرفته شود، بدون اینکه مورد قضاوت و ارزشیابی قرار گیرد زیرا راهحلهای خوب در صورتی ظاهر میشوند که راهحلهای بسیاری درنظر گرفته شوند.
مرحله چهارم: در این مرحله باید کلیه راهحلهای به ذهن آمده را مورد قضاوت و ارزشیابی قرار داد. موضوع مهم سودمندی یا عدم سودمندی آنهاست. باید پیامد و نتایج هر یک از راهحلها را پیشبینی نمود و سودمندی آن را برای خود و دیگران مورد قضاوت قرار داد. در این شرایط راهحلهای سودمند برای خود و دیگران در واقع به سوی سازگاری با جامعه سوق داده شده و در نتیجه از میزان رفتارها و راهحلهای مخرب بیفایده و مضر پیشگیری میشود.
مرحله پنجم: اجرای راهحل و بازبینی: در این مرحله باید راهحلهای مفید و سودمند انتخاب گردد و در عمل اجرا شود و سپس پیامدهای اعمالش مورد توجه قرار گیرد. چنانچه راهحل رضایتبخش بود به مشکل پایان داده میشود و چنانچه راه حل موثر نبود فرد باید از راهحلهای دیگری که در اختیار دارد استفاده نماید. یا فرایند حل مسأله را از ابتدا شروع کند. فرایند حل مسأله زمانی پایان مییابد که دیگر موقعیت برای فرد مسألهزا نیست.
چگونه میتوانید از مهارت حل مشکل استفاده کنید؟
ابتدا برای حل مشکل باید موضوع را در مقابل خود کاملاً مجسم کنید که مشکل چیست؟ از کجا بوجود آمده و هدف حل مشکل چیست؟ و تمام امکانات را برای حل و رفع مشکل بدون پیشداوری از نظر بگذرانید و به آنها فکر کنید. نباید از جملات مأیوسانه استفاده کنید، زیرا قدرت روحی شما را تضعیف میکند و از شما آدمی کم اراده و بزدل میسازد. سعی کنید بهترین راه حل ممکن را در نظر بگیرید و اگر به نتیجه نرسیدید راه دیگری را در پیش بگیرید و خیلی زود اقدام به حل مشکل کنید.
برای اینکه با مشکل برخورد صحیح داشته باشید نکات زیر را رعایت کنید.
ـ باید یک نیروی قوی در خود ایجاد کنید و دلسرد نشوید در اثر پوشیدن، درس خواندن، غذاخوردن و کلیه رفتارهای آنها مشابه میشود. زیرا حرفهای تحریککننده گروه دوستان باعث میشود که فرد به رفتار گروه تن دهد، در حالی که میداند آنها کار درستی انجام نمیدهند. در چنین شرایطی استقلال فکری و عملی فرد از بین میرود و تابع گروه میشود که میتواند ضررهای زیادی را به دنبال داشته باشد. اکثر کسانی که دچار آسیبها و انحرافات اجتماعی مثل اعتیاد شدهاند به این دلیل بوده که نتوانستهاند به تعارف مصرف مواد مخدر نه بگویند و به دلیل مصرف تفننی به اعتیاد مبتلا گردیدهاند.
چطور میتوانید به دیگران «نه» بگوئید؟
انسان به دلیل ارتباطش با دیگران ممکن است در شرایطی قرار گیرد که کاری را انجام دهد
یا تحت تأثیر جمع اقدام به عملی کند که مورد خواستهاش نیست و عواقب انجام آن کار میتواند آسیبهای زیادی به او وارد کند اما قادر نیست آن درخواست را رد کند. در چنین شرایطی چه میتوان کرد؟ بهتر است در این موارد عجله نکرد یکبار نه گفتن از یک عمر در گرفتاری بودن بهتر است. فکر کنید اگر نه بگوئید چه چیزی را از دست میدهید و چه چیزی را به دست میآورید. معمولاً وقتی که دچار ضعف هستید و از تنها شدن، طرد شدن، مسخره شدن و تنهایی میترسید چنین حالتی ایجاد میشود. در حقیقت به خود اطمینان و اعتماد ندارید. در حالی که باید به توانائیهای خود اعتماد کنید و خودتان را قبول داشته باشید. دائم نقطه ضعفهای خود را نبینید، تا در مواقعی که فردی درخواست غیرمعقولی از شما دارد نتوانید درخواست او را رد کنید و به دلیل ترسهای بیمورد، تحت سلطهجوئی دیگران قرار نگیرید برای اینکه در مقابل دیگران قاطعیت داشته باشید باید نکات زیر را رعایت کنید.
۱- قضاوت نهائی با شماست: این موضوع به ظاهر از واضحات است و شکی هم در حقانیت آن نیست با این وجود جقی است که به هر کس امکان میدهد آنقدر به افکار، باورها و رفتارش مسلط باشد تا بتواند قاطعیت به خرج دهد. باید به افکار و باورهای خود آنقدر مسلط باشید که دیگران نتوانند در آن نفوذ کنند. اگر بتوانید پای این حق بایستید که داور نهائی اعمال خودتان هستید، مسئولیت زندگی را رأسا به دست گرفتهاید، زیرا اگر نتوانستید در باورها و اعتقادات خود قاطعیت داشته باشید به دیگران اجازه دادهاید که در مورد شما قضاوت کنند و زمان سرنوشت خود را از دست داده در برابر دیگران آسیبپذیر میشوید و اجازه میدهید دیگران به جای شما تصمیم بگیرند و بر شما مسلط شوند.
۲- شما حق دارید برای توجیه رفتارتان دلیل و بهانه نتراشید: شما باید این توانایی را در خود بوجود بیاورید که خود تصمیم بگیرید و نظر دیگران را بپذیرید یا نپذیرید و به رفتار خود ادامه دهید.
۳- حق دارید مسئولیت حل مشکلات دیگران را نپذیرید: هر کس مسئول رفاه، خوشبختی و موفقیت زندگی خودش است و شما هر اندازه که دوستدار دیگران باشید نمیتوانید برای آنها آرامش ذهنی، رفاه و خوشبختی فراهم کنید، میتوانید خواهش دوستان را برآورده کنید و موقتاً آنها را راضی نمائید. اما زندگی ایجاب میکند که هر کس خودش مشکلاتش را حل نماید و شما تنها میتوانید با دیگران همراهی و همدردی کنید ولی نمیتوانید حلال مشکلات آنها باشید.
۴-حق دارید نظرتان را تغییر دهید: انسان چوب خشک نیست، نظرها تغییر میکند. برای انجام تغییر رأی میدهد و به چیزهای جدیدی علاقمند میشود.
۵-حق دارید اشتباده کنید و مسئولیت آن را بپذیرید: انسان کامل و بیعیب و نقص وجود ندارد. اشتباه کردن جزء لاینفک زندگی انسان است و انسان خودش مسئول اشتباهاتش است. اگر نپذیرید که انسان جایزالخطاست در واقع دست دیگران را باز گذاشتهاید تا برای رسیدن به هدفهای خود بر شما سلطهجوئی کنند. اگر بگوئید اشتباه، ناپسندانه است در نتیجه حق اشتباه کردن ندارید. پس حق تصمیمگیری ندارید و دیگران به خود اجازه میدهند برای شما تصمیم بگیرند و رفتار شما را کنترل کنند. مثلاً اگر فراموش کردید کاری را انجام دهید ممکن است طرف مقابل شما را به خاطر اشتباهی که کردهاید، سرزنش کند و از این طریق بر شما سلطهجوئی کند. اما اگر به اشتباه خود اعتراف کنید و این ذهنیت را ایجاد کنید که شما مثل هر کس دیگری اشتباه کردهاید و این اشتباه به خود مشا مربوط است نه دیگران، توانستهاید مانع تسلط دیگران بر خود شوید.
۶-شما حق دارید بگوئید «نمیدانم»: شما مجبور نیستید به هر پرسشی بیدرنگ پاسخ دهید. میتوانید از نمیدانم استفاده کنید. درواقع اگر نتیجه احتمالی هر عمل خود را قبل از وقوع پیشبینی کنید، به احتمال زیاد از عهده کاری که میخواهید انجام دهید، برنمیآئید و این فرصت مناسبی است تا سلطهجو به خواستهاش جامعه عمل بپوشاند و شما را آدم بیتعهدی معرفی کند و کنترل زندگی شما را بدست بگیرد.
۷- حق دارید بینیاز از خشنودی دیگران باشید: انسان نمیتواند مطابق میل همه رفتار کند هر کاری که شما انجام میدهید نمیتواند نظر دیگران را جلب کند و بالاخره کسی پیدا میشود که آن را دوست نداشته باشد و شاید احساسات دیگران را جریحهدار کند. اگر فرض شما بر این باشد که در برخورد با دیگران قبل از هرچیز اسباب خشنودی آنها را فراهم کنید، خود را در معرض سلطهجوئی آنها قرار دادهاید و برای اینکه آنها را خشنود نگه دارید به خواستههای آنها تن میدهید یا کنایههائی از قبیل «فراموش نمیکنم»، «از کارت پشیمان خواهی شد»، «خدا جزایش را میدهد» یا حالت سردی چشمها و حرکات سرد طرف مقابل شما را وادار به انجام خواسته آنها میکند. اینگونه رفتارها در شما احساس اضطراب ایجاد میکند که نکند، تنها بمانید و دیگران از شما دلخور شوند و شما را طرد کنند. باید فکر کنید که آیا به خشنودی دیگران نیاز دارید، لزومی ندارد که دیگران بر رفتار شما صحه بگذارند و شما را تحسین کنند. نگرانی از ناخشنودی دیگران بیمورد است زیرا زندگی کردن در وحشت جریحهدار نکردن احساس دیگران، غیرممکن است بنابراین برای یک «نه گفتن» خود را به دردسر میاندازید.
در نهایت برای اینکه بتوانید قاطع باشید باید برای خواستههای خود پافشاری کنید و زود تحت تأثیر قرار نگیرید و بدون آوردن دلیل و بدون تحت تأثیر دلایل دیگران قرار گرفتن، خواسته خود را تکرار کنید درست مثل صفحه گرامافون که سوزن آن گیر کرده باشد، مدام یک جمله یا کلمه «نه» را در مقابل خواستههای بد دیگران تکرار کنید. در چنین شرایطی طرف مقابل از سلطهجوئی دست برداشته و مجبور میشود خواسته شما را بپذیرد و با شما کنار بیاید.
و احساس گناه میباشد درواقع ارزشهای ناخوشایند نیز دارای سلسله مراتبی هستند. با توجه به اینکه از کدام یک از عواطف بالا بیشتر از بقیه دوری میکنید رفتار شما مشخص خواهد شد.
بنابراین در پاسخ به این سوال که ارزشهای مورد قبول من چگونه باید باشند تا سرنوشت نهائی مرا رقم بزنند، به طوری که همه توانائیهای من ظاهر شود و فردی باشم که بتوانم بیش از پیش منشأ اثر گردم، دو قدم اساسی باید برداشته شود:
قدم اول: ارزشهای فعلی خود را بشناسید و آنها را به ترتیب اهمیت مرتب کنید. این کار موجب میشود که نسبت به عواطف دلخواه خود و همچنین عواطف ناخوشایندی که در زندگی از آنها گریزان هستید بصیرت پیدا کنید و علت اعمال و رفتار خود را بفهمید.
قدم دوم: اگر میخواهید کاری اساسیتر انجام دهید میتوانید مسیر سرنوشت خود را هم عوض کنید. از خود بپرسید برای رسیدن به سرنوشتی که آرزومند و شایسته آن هستم، چه ارزشهایی ضروری است و آنگاه فهرستی از این ارزشها تهیه کنید. آنها را مرتب سازید. ارزشهای نامناسب را خط بزنید و ارزشهای مطلوب را اضافه کنید تا کیفیت زندگی شما به شکل دلخواه در آید. اکنون که فهرست ارزشهای خود را تنظیم کردهاید اگر خود را مقید نسازید که آنها را به عنوان قطبنمائی در زندگی خود بکار بگیرید. به صورت یک مشت کلمه که بر صفحه کاغذی نوشته شده باشد، در خواهد آمد و در غیر اینصورت این ارزشها پایه محکمی برای تصمیمگیریهای شما خواهند بود و بزرگترین رضایتهای زندگی موقعی حاصل میشود که انسان بداند مطابق اعتقادات واقعی خود رفتار کرده است.
چگونه برای خود هدف تعیین کنید
یکی از نکات مهم در زندگی ما تفاوتهای فردی است. انسانها دارای توانائیهای متعدد و مختلفی هستند. خداوند به هر یک از ما قدرت آن را داده است که دست کم در یک رشته به کمال برسیم و به موفقیتهای چشمگیر دست یابیم. هر یک از ما دست کم در یک رشته میتوانیم به درجات عالی دست یابیم. بنابراین باید سعی کنید توانائیهای خود را بشناسید و بفهمید توانائی خود را در چه حیطهای به کار بیندازید تا موفق شوید. برای خود مهلت تعیین کنید. هدف شما باید قابل اندازهگیری و دقیق باشد و بسنجید که چقدر طول میکشد، به هدف خود برسید. موفقیت خود را تجزیه و تحلیل کنید و سعی نمائید برای رسیدن به هدف دلایل قوی و انگیزه زیادی داشته باشید. همواره به هدف خود فکر کنید و کم و کیف آن را درنظر بگیرید برای رسیدن به هدف فکر خود را متمرکز کنید و مسائل و مشکلات را مرور کنید و راههای احتمالی را درنظر بگیرید. از شکست نترسید و نگذارید ناکامیهای موقتی ثبات قدم شما را دچار مشکل کند وقتی دائم به هدف خود فکر میکنید فشارهای روحی دیگر نمیتوانند آسایش شما را برهم بزنند. وقتی فکرتان از هدف منحرف شود، سیل نگرانیهای کوچک زندگی به شما رو میآورد. پس مواظب باشید تا تمرکز خود را از دست ندهید و ناامید نگردید. بنابراین قدم اول در تعیین هدف تبدیل نادیدنیها به دیدنیها و تبدیل رؤیاها به واقعیت است به همین دلیل باید اهداف خود را از هم تفکیک کنید، این هدفها نباید با هم تضاد و تناقض داشته باشند بلکه باید با یکدیگر هماهنگ باشند بطور مثال نمیتوان بیشتر وقت خود را در زندگی صرف لذت بردن کرد و انتظار داشت که به ثروت و موفقیت هم دست یافت. اهداف را میتوان به انواع زیر تقسیم کرد:
۱- هدفهای مربوط به توسعه و پرورش شخصی (خودسازی)
۲- هدفهای شغلی – اقتصادی
۳- هدفهای تفریحی و ماجراجویانه
۴- هدفهای خیرخواهانه
۱-برای رسیدین به هدفهای خودسازی باید روی یک صفحه کاغذ هر نوع تغییری را که مایلید به عنوان رشد فردی در شخصیت، در وضعیت جسمی، در توسعه فکری و اجتماعی، در زبانآموزی، کسب مهارتها، تجربیات، بهبود روابط، احساسات یأس و ناکامی، احساس محبت و دلسوزی و در زمینههای روحی و معنوی و مذهبی یا خدمت به دیگران انجام دهید، یادداشت نمائید. برای رسیدن به این تغییرات برای خود فرصت تعیین کنید. تعیین زمان نیروهای شما را فعال میکند و موجب میشود که خودآگاهانه در جهت تحقق هدفهای خود تلاش کنید و دلایل خود را برای رسیدن به آن بنویسید و مشخص کنید آیا این هدف آنقدر ارزش دارد که در طی این زمان خود را مقید به رسیدن آن کنید.
۲-کلیه خواستههای خود را در زمینه هدفهای شغلی، بازرگانی، مالی، اقتصادی روی کاغذ بیاورید که دلتان میخواهد در چه سطحی باشید؟ موفقیت شغلی خود را تا چه حد میخواهید بالا ببرید؟ میخواهید چقدر درآمد سالیانه داشته باشید؟ پس از مشخص کردن هدفها، زمان لازم برای رسیدن به آن را تعیین کنید. آنگاه مهمترین هدف را برگزینید و اینکه چرا خود را مقید و ملزم به این هدفها کردهاید؟ و سعی کنید برای هر مورد دلیل محکم و قانعکننده پیدا کنید.
۳-آرزوها و تخیلات خود را بررسی کنید، آنها را بنویسید که دوست دارید چه چیزی را بسازید، ایجاد کنید یا بخرید؟ در چه مراسمی میخواهید حضور داشته باشید؟ و چه چیزی دلتان میخواهد؟ برای آنها زمان تعیین کنید و دلایل قوی و قانعکننده برای رسیدن به آن را پیدا کنید و بنویسید.
۴-هدفهای خیرخواهانه باید الهامبخشتر از بقیه باشد و شوق و انگیزه بیشتری در شما ایجاد کند. زیرا با تعقیب این هدفها میتوانید اثری از خود بجا بگذارید، که میراث زندگی افراد دیگر را واقعاً دگرگون کند. این هدفها میتواننند نظیر کمک به مستمندان، موسسات خیریه و محرومان بسیار ساده باشند.